فراتر از جنگل
هیلی در حال قدم زدن در جنگل، به دنبال کسی بود که به او کمک کند تا این مکان ناآشنا را حس کند. اما فقط پوچی، درختان و پرندگان در اطراف وجود داشت. ناگهان صدای پایی شنید و دختر کوچولوی میسی را دید. هیلی با خوشحالی فریاد زد و میسی خودش را معرفی کرد. میسی نگاه مرموزی به آنها انداخت و گفت که آنها در شهر جیسفیل هستند، دنیای دیگری.هیلی ابروهایش را بالا برد اما میسی توضیح داد که مردم فقط به دستور ملکه به اینجا میآیند و هیلی در لیست او نیست. آنها در مورد کلیدی که هیلی از خواهرش هالی گرفته بود صحبت کردند. میسی متوجه شد که هالی دوست ملکه آگاتا است و هیلی شگفت زده شد که خواهرش نیز با این جهان ارتباط دارد.
میسی فاش کرد که هالی مرده و ملکه آگاتا غمگین شده است. او و هیلی به دنبال راهی برای بازگرداندن هالی هستند. در طول راه، آنها در مورد ملکه، هالی و راهزنان که جواهرات هالی را به سرقت برده بودند صحبت کردند. همانطور که آنها از جنگل بیرون آمدند، هیلی یک خانه قلعه مانند بزرگ را دید و Maisie گفت که ملکه آگاتا می دانست که چگونه هالی را بازگرداند و آنها می خواهند.
قبل از قلعه، هیلی ترکیبی از احساسات - هیجان و امید در هم آمیخته با اضطراب و عدم اطمینان را احساس کرد. به میسی که چشمان قهوه ای رنگش از عزم و اراده پر شده بود نگاه کرد.
«میسی، چطور میتونیم با ملکه صحبت کنیم ؟» هیلی در حالی که لرزش خفیفی در صدایش احساس میکرد پرسید
«نگران نباشید، من یک برنامه دارم،» میسی با اطمینان پاسخ داد. او دست هیلی را گرفت و به سمت دروازه بزرگ قلعه رفت. آنها وارد قلعه شدند و هیلی از عظمت و زیبایی آن شگفت زده شد.
در داخل قلعه، آنها نگهبانان را ملاقات کردند، که مودبانه به آنها اجازه دادند عبور کنند. میسی هیلی را به راهروهای طولانی هدایت کرد تا زمانی که آنها در مقابل درهای دوتایی قرار گرفتند که با الگوهای دقیق تزئین شده بودند.
«ما اینجا هستیم،» Maisie گفت، به طور ناگهانی تبدیل شدن به هیجان زده. او در زد و یک لحظه بعد ملکه آگاتا در مقابل آنها را باز کرد.
ملکه یک زن بلند قد و با شکوه با موهای ضخیم، سیاه و سفید و ویژگی های سخت بود. اما چشمانش سرشار از مهربانی و حکمت بود.
«میسی، اینجا با این دختر چیکار میکنی ؟» ملکه با علاقه پرسید:
اعلیحضرت، هیلی هستم او از دنیای خارج از Gisephile است و می خواهد کمک کند تا خواهرش هالی را بازگرداند.
ملکه با دقت به هیلی نگاه کرد، گویی در روحش نفوذ کرده بود. «و چرا میخوای هالی برگرده، دختر ؟» پرسید.
هیلی احساس کرد قلبش از هیجان میتپد. چون او خواهر من است، اعلیحضرت. من نمی توانم بدون او زندگی کنم،" او با صداقت گفت.
ملکه سر تکان داد. "متوجه شدم. اما بازگشت هالی پیچیده خواهد بود. ما باید مصنوعات جادویی را جمع آوری کنیم تا این امکان را فراهم کنیم".
هیلی و میسی با دقت گوش دادند و بعد ملکه با جزئیات برایشان توضیح داد که چه باید بکنند. با هر کلمه، هیلی احساس اعتماد به نفس او را افزایش می دهد که می توانند آن را اداره کنند.
بنابراین سفر خود را آغاز کردند - مسیر بازگشت هالی، که آنها با عزم و امید آغاز کردند، به رهبری ایمان به دوستی و حکمت ملکه آگاتا.
30.04.2024
نظرات
هیچ نظری وجود ندارد.
ثبت نظر
قلبها را تسخیر میکند
قیمت: 2.99 USD

تعطیلات اروپا: نوت بوک تابستانی. من تحکیم آنچه که من برای درجه 2 مورد مطالعه
قیمت: 1.51 USD

کتاب راهنمای بچه مدرسه ای نمرات 1-4
قیمت: 12.53 USD

کتاب یدکی. خاطرات شاهزاده هری (جلد سخت)
قیمت: 8.26 USD

کتاب رواقیون جدید 52 درس برای یک زندگی پر شده
قیمت: 5.53 USD

سونیا کوچولو و کلاه داستان های زمستانی
قیمت: 5.78 USD

کتاب سیاست دروغ نمیگوید
بازیگران تئاتر و سینما

گریفین خاکستری

دیوید بورنناز

چادویک بوزمن

جان گریز

هیل هارپر

میشل رودریگز
همچنین بخوانید