پیدا کردن داشا
صبح زود، پاشکا صدای ضربهای به پنجره شنید و دید که او لیلا است. چهرهاش حاکی از اضطراب بود و او بلافاصله متوجه شد که اتفاقی افتاده است. پنجره را باز کرد و پرسید چه اتفاقی افتاده است و لیلا گزارش داد که داشا ناپدید شده است. پاشکا از شنیدن این خبر یکه خورد، چون دیروز هر دو را دید. لیلا گفت که داشا شب به خانه رفت و دیگر برنگشت.آنها تصمیم گرفتند با پلیس تماس بگیرند، اما لیلا همچنین به پاشکا گفت که او به همین مناسبت آمده است. سرافیم، آشنایی خود را در پلیس، قرار بود به وظیفه امروز، و Pashka تصمیم گرفت تا او را در مورد دوست دختر خود را بپرسید. پس از شماره گیری، او تایید دریافت کرد و بلافاصله به لیلا گفت که آنها می توانند ارسال شوند.
پانزده دقیقه بعد آنها در پلیس بودند، جایی که آنها با سرافیم ملاقات کردند. او قول داد که پایگاه داده را برای اطلاعات در مورد داشا بررسی کند و یک نیروی کار را به صحنه ناپدید شدن بفرستد. سرافیم همچنین به نوشتن گزارش یک فرد گمشده اشاره کرد که تنها یکی از بستگانش میتواند آن را بپذیرد و لیلا را تشویق کرد تا با عمه رزا تماس بگیرد.
بلافاصله پس از آن، آنها به جایی که داشا ناپدید شد رفت. در آنجا ایوانف، مربی سگ و تندر، سگ جدید، تلاش کردند تا رد او را پیدا کنند. تندر به سرعت بو گرفت، اما وقتی به گوشه رسیدند، هر دو مسیر را گم کردند. با این حال، در محل ادعا داشا، آنها یک میله آهن پیدا کردند که بوی مو و عرق مردان را ذخیره می کرد. این باعث شد سرافیم پیشنهاد کند که داشا را در آغوش بگیرند.
بازگشت به پلیس، آنها متوجه شدند که پایگاه داده حاوی اطلاعات مربوط به داشا نیست و تنها یک خویشاوند می تواند یک گزارش گم شده را ثبت کند. سرافیم توصیه کرد که لیلا با عمه رزا تماس بگیرد و از او بخواهد که به پلیس مراجعه کند. در همین حال، تندر و ایوانف به دنبال بوی جدید پیدا شده توسط تندر رفتند.
با وجود موانع غیر منتظره و شرایط مرموز، نیروی کار به جستجوی خود ادامه داد، امیدوار بود که داشا را سالم و سالم پیدا کند.
سرافیم و گروه ضربت وقت را تلف نکردند و تصمیم گرفتند رد جدیدی را که توسط سگ تندر پیدا شده بود دنبال کنند. در طول راه، آنها سناریوهای احتمالی ناپدید شدن داشا را مورد بحث قرار دادند و سعی کردند رمز و راز این حادثه مرموز را کشف کنند.
مسیر آنها به بخش دورافتاده ای از شهر منتهی می شد، جایی که یک محل ساخت و ساز متروکه در آن قرار داشت. در میان آوار و خلاء، تندر ناگهان سرعت خود را کاهش داد و همه را مجبور به توقف کرد. واکنش او با امید یافتن اثری از داشا همراه بود.
ایوانف که نقش میزبان را بر عهده گرفت، شروع به بازرسی دقیق منطقه در جستجوی هر گونه مدرک کرد. گروه در تلاش برای از دست ندادن حتی کوچکترین اثری، هر گوشه و پناهگاه را بررسی کرد.
در نهایت، در عمق دیوار، ایوانف آثاری را نشان می دهد که نشان می دهد کسی اخیرا در اینجا بوده است. همانطور که او نزدیکتر شد، یک قطره خون و آسیب بر روی دیوار پیدا کرد، که نشان دهنده چیزی غیر معمول و احتمالا خطرناک است.
نیروی کار همچنان به نظارت بر مسیر نشان داده شده توسط سگ ادامه داد و به زودی آنها ردیابی مشکوک را به یکی از ساختمان های محل ساخت و ساز پیدا کردند. سرافیم، ایوانف و بقیه اعضای گروه به آرامی به در این ساختمان نزدیک شدند و آماده بودند تا با چیزی ناشناخته روبرو شوند.
ناگهان، درب به شدت باز شد، و یک مرد در مقابل آنها ایستاده بود، با توجه به ظاهر او، دور از قانون مطیع. او گروه را با دستهای مسلح و نگاهی رسا که به نظر تهدیدآمیز میرسید ملاقات کرد.
سرافیم و تیمش بازنده نبودند. آنها برای هر چالشی برای پیدا کردن داشا و آوردن او به خانه آماده بودند. اما چه نوع از اسرار این سایت ساخت و ساز پنهان و چگونه آنها با ناپدید شدن داشا در ارتباط است ؟ سوالات به طور فزاینده ای مرموز به عنوان گروه عمیق تر به ساختار رفت.
سرافیم و گروهش در برابر مرد ناخوانده ای ایستادند که به نظر می رسید حاکم اوضاع اینجا باشد. چشمانشان در سکوتی شدید به هم دوخته شد و فضا را با تردید و انتظار پر کرد.
قلب لیلا در سینهاش میتپید. او می تواند احساس ترس مبهم او را جذب کند، اما او مراقب بود که اضطراب خود را نشان ندهد. در عوض، او بر چهره مرد متمرکز شد و سعی کرد پاسخ به این سوال را که همه آنها را آزار می داد، بخواند: داشا کجاست ؟
سرافیم اول سکوتش را شکست. او با چشمانی درخشان و مصمم جلو آمد و گفت: "ما به دنبال یک دختر گمشده هستیم. آیا در این باره حرفی برای گفتن دارید ؟"
مرد به سرافیم خیره شد، سپس نگاهش به لیلا، پاشکا و بقیه گروه برگشت. سرش را طوری تکان داد که انگار به پاسخش فکر میکند، بعد گفت: "کسی اینجا نیست جز من. و من هيچي در مورد دوست دختر گمشده ت نميدونم
سرافیم ابرویش را بالا برد، ظاهرا از این جواب راضی نبود. میخواست به بازجویی ادامه دهد، اما ناگهان نگاه مرد به چیزی در پشت سر لیلا افتاد.
«این کفشها چیست ؟» و در حالی که به علامتهای باقی مانده روی زمین اشاره میکرد، پرسید:
همه برگشتند که نگاه کنند. روی زمین یک جفت چکمه سیاه شبیه چکمههای داشا بود. این کشف غیرمنتظره باعث شد که ضربان قلب گروه حتی سریعتر شود.
مرد به طرف کفشها رفت و یکی از کفشها را در دستش گرفت. او با دقت آن را بررسی کرد، سپس با نگاهی عجیب و غریب به لیلا نگاه کرد. «جالب است،» او زمزمه کرد، سپس، به طور غیر منتظره برای همه، کفش های لیلا را تغذیه کرد. «من نمی دانم چه اتفاقی می افتد، اما من مطمئن هستم که شما باید به دنبال دوست خود باشید».
گروه با حیرت به یکدیگر نگاه کردند، اما سرافیم تصمیم گرفت وقت را برای توضیح تلف نکند. «با تشکر از شما برای وقت خود را،» او گفت، تبدیل به سمت خروج. ما دنبال داشا میگردیم ".
با یک قلب سنگین و احساسات مخلوط، محل ساخت و ساز را ترک کردند و بسیاری از سوالات و اسرار حل نشده را پشت سر گذاشتند. اما یک چیز روشن بود: آنها قصد نداشتند متوقف شوند تا زمانی که پاسخ ها را پیدا کردند و داشا را به خانه آوردند.
29.04.2024
نظرات
هیچ نظری وجود ندارد.
ثبت نظر
قلبها را تسخیر میکند
قیمت: 6.28 USD

کتاب 7 عادت ازدواج با کارایی بالا
قیمت: 3.01 USD

کتابی برای کودکان الفبای Liss (فرمت A4)
قیمت: 5.78 USD

کتاب برای کودکان کریسمس مهمان، اسم حیوان دست اموز و قصه نور کریسمس
قیمت: 3.52 USD

کتاب تمام گل های پاریس سارا گیو (جلد کاغذی)
قیمت: 6.28 USD

کتاب آخرین کاملیا سارا گیو
قیمت: 10.78 USD

کتاب درباره زمان خواب
بازیگران تئاتر و سینما

ایمی بنکنشتاین

نوح سنتینو

کوین دوران

کیت رابینسون

لئونی بنس

نیکول کیدمن
همچنین بخوانید