جلسه ناخوشایند
صدای فریادی بلند از دو نا ماریل در قلعه شنیده شد، فریادی که چنان واضح و شفاف به نظر میرسید که حتی در انتهای راهرو نیز شنیده میشد. الفریا که نامش را شنیده بود، میدانست که نمیتوان از مشکلات اجتناب کرد. او می توانست از این سکوت لذت ببرد، اگر نه برای صدای پدرش، رعد و برق پس از گریه doña.«MDA، اگر پدر من آغشته شد، پس از آن موضوع واقعا جدی است،» Elleferia فکر کرد. او به هیچ وجه از چشم انداز این جلسه خوشحال نیست. Doña Marielle، که برای اولین بار به او در مورد تبدیل شدن به سبک خود نزدیک شد، به وضوح پیش بینی نمی کرد که چه چیزی خواهد بود. ظاهرا، او نگرانی کافی ندارد اگر تصمیم بگیرد دوباره در نور عموم ظاهر شود.
او از تلاش هایی که در سه هفته گذشته برای کمک به دونا ماریل انجام داده بود، آگاه بود. اما ظاهرا بیهوده بود. دونیا نارضایتی خود را ابراز کرد حتی در این واقعیت که الفریا نیمی از روز را صرف کشیدن پرتره کاریکاتور خود کرد. در حالی که او در همه این موارد تأمل کرد، حتی فراموش کرد که آرایش خود را انجام داده و موهای خود را Dohnier Marielle صورتی رنگ کرده است.
«اما او خودش از من خواست تا کاری انجام دهم تا همه متوجه او شوند،» Elleferia فکر کرد. خوب، همه او را دیدهاند. همه چیز، بدون استثنا اما حتی این هم خشم ماریل را کاهش نداد. شرم آور بود که متوجه شدم که تمام تلاش های او نادیده گرفته شد.
اما بعد صدای پدرش آرامش را شکست و دستور داد از درخت پایین بیایند. او قاطعانه رد کرد، اما پدرش ایستاده بود. در آن لحظه، یک بازیکن جدید در این کمدی ظاهر شد - ⠀
يه ميانسال در لباس جاده اي. او خود را به عنوان Doran von Grael، رئیس دانشگاه توانایی های جادویی معرفی کرد. الفریا از چشمانش می دانست که چیزی می داند.
او وضعیت تنش را قطع کرد و گفت که او برای صحبت با پدرش آمده است. Elleferia لحظه ای را برداشت، پیشنهاد کرد که گفتگو را دوباره برنامه ریزی کند تا با آنها دخالت نکند. با این حال، پدرش موافقت نکرد و با عصبانیت مهمان را به قلعه برد.
الفریا با آسودگی خاطر آهی کشید و احساس کرد که از دردسر دوری کرده است.
هنگامی که مهمان و پدرش رفتند، الفریا با قدردانی به غریبه گفت: "متشکرم که شما را از این وضعیت ناخوشایند نجات دادید. نمیدانم بدون کمک تو چطور میتوانستم از صحبت با پدرم خودداری کنم"
دورن فون گرائل لبخند زد و پاسخ داد: "خوشحالم که کمک می کنم. نه تنها اومدم تا با پدرت صحبت کنم بلکه اومدم تا شخصا تو رو ببينم من پیشنهادی دارم که ممکن است برای شما جالب باشد"
الفریا متعجب به او نگاه کرد، به طور غیر منتظره ای علاقه مند بود. "پیشنهاد ؟ درباره چه چیزی صحبت میکنیم ؟"
Doran von Grael از او دعوت کرد تا از طریق باغ های قلعه راه برود و در طول مکالمه او در مورد فرصت ورود به دانشگاه توانایی های جادویی صحبت کرد. من استعداد، انرژی و توانایی شما برای خلاق بودن را دیدهام. من مطمئن هستم که شما می توانید ارتفاعات بزرگ در جهان از سحر و جادو رسیدن به. ما خوشحال خواهیم شد که شما را در صفوف ما داشته باشیم"
الفریا از این پیشنهاد جا خورد. او همیشه رویای یادگیری سحر و جادو را داشت، اما هرگز فکر نمی کرد که او فرصتی برای ورود به چنین موسسه آموزشی معتبری داشته باشد. او با قدردانی موافقت کرد و آنها قرار گذاشتند هفته آینده برای بحث در مورد جزئیات ملاقات کنند.
خوشحال و هیجان زده از چشم انداز جدید، Elleferia به خانه بازگشت آماده برای شروع یک فصل جدید در زندگی او.
روز بعد، وقتی الفریا شروع به جمع کردن وسایلش برای تمرینات آینده کرد، پدرش با حالتی جدی به او نزدیک شد. "دختر عزیزم،" او شروع کرد، "من به شما و توانایی های شما افتخار می کنم. اما به یاد داشته باشید که جهان سحر و جادو خطرناک و غیر قابل پیش بینی است. مراقب باشید و مواظب باشید"
الفریا پدرش را با لبخندی در آغوش گرفت. نگران نباش پدر، من مراقب خواهم بود. من قطعا راه خود را پیدا خواهم کرد و موفق خواهم شد"
با احساسات مخلوط از شادی و اضطراب، آنها روزهای آخر خود را با بحث در مورد آینده و به یاد آوردن گذشته صرف کردند. بالاخره روز حرکت فرا رسید.
با تشویق پدرش و با برکت مادرش، الفریا راه افتاد. در آستانهاش برگشت و به قلعه نگاه کرد که تمام عمرش خانهاش بود. با قلبی پر از امید و عزم، او در جستجوی جایگاه خود در دنیای جادو، در یک ماجراجویی جدید به جلو حرکت کرد.
سفر او تازه آغاز شده بود و آزمایشات و ماجراهای زیادی در راه بود. اما با حمایت خانواده اش و با ایمان به توانایی هایش، Elleferia برای هر چالشی که در آینده برای او به ارمغان می آورد آماده بود.
پس از ورود به دانشگاه توانایی های جادویی، Elleferia با استقبال گرم استقبال شد و بلافاصله در فضای مطالعه و تحقیق غوطه ور شد. همراه با دوستان جدید، آنها جنبه های مختلف سحر و جادو، از جادوها و سحر و جادو ابتدایی به کیمیاگری و سحر و جادو تاریک مطالعه قرار گرفت.
Elleferia به سرعت کشف استعداد و شور و شوق خود را برای سحر و جادو طبیعت. معلمان او به پیشرفت سریع و رویکرد خلاقانه او برای مطالعه اشاره کردند. او هر روز بهتر می شد و دانش و تجربه ای را جذب می کرد که به او کمک کرد تا به پتانسیل واقعی خود برسد.
با این حال، برای تمام موفقیت های او، Elleferia با بسیاری از چالش ها و موانع در طول راه مواجه شد. او اغلب به خود و توانایی هایش شک داشت، و از غیر قابل پیش بینی بودن دنیای جادو و عدم کنترل برخی از جنبه های قدرت خود، تحت تأثیر قرار گرفت.
یک بار، در طول یک جلسه تمرین زمانی که Elleferia در حال تلاش برای تسلط بر یک طلسم جدید بود، چیزی اشتباه رفت و باعث انفجار جادویی غیر منتظره شد. این حادثه به شدت او را ترساند و او را به شک و تردید در توانایی او برای کنترل قدرت او.
با این حال، به لطف حمایت دوستان و مربیان او، Elleferia توانست بر ترس و شک و تردید خود غلبه کند. او همچنان به سختی کار خود را ادامه داد، مهارت ها و اعتماد به نفس خود را توسعه داد.
در پایان سال اول، Elleferia برای شرکت در مسابقات جادویی دعوت شد، جایی که جادوگران جوان در آزمون های مختلف قدرت، مهارت و مهارت به رقابت پرداختند. این یک افتخار بزرگ برای او و یک فرصت برای نشان دادن توانایی های خود را در مقابل کل دانشگاه بود.
با جسارت و خوش بینی، در حالی که با اشتیاق و اشتیاق کامل برای مسابقات آماده می شد، به چالش برخاست. Elleferia نمی دانست چه چیزی پیش رو دارد، آماده بود تا خود و جهان را ثابت کند که او توانایی های بزرگی دارد.
در روزهای آماده سازی برای مسابقات، Elleferia نه تنها سخت تمرین کرد، بلکه جنبه های جدیدی از قدرت جادویی او را کشف کرد. او متوجه شد که کلید کنترل توانایی های او در هماهنگی با طبیعت و دنیای درونی آن است. غرق در مراقبه و یادگیری اسرار عناصر، او منابع جدیدی از قدرت و الهام را پیدا کرد.
در این مسابقات، Elleferia مهارت شگفت انگیز و توانایی های جادویی فوق العاده ای را نشان داد. اجرای او بینندگان و رقبا را شگفت زده کرد، او با سهولت با آزمایشات مقابله کرد و ارتفاعات جدیدی از هنر جادویی را فتح کرد.
در مسابقه نهایی، او با قویترین حریف روبرو شد، که او را به حد مجاز آزمایش کرد. اما به لطف استقامت، شجاعت و اعتماد به نفس، Elleferia برنده شد و قهرمان جدید مسابقات شد.
این پیروزی نه تنها تایید توانایی های جادویی او بود، بلکه یک گام مهم در توسعه شخصی او بود. او متوجه شد که قدرت سحر و جادو نه تنها در توانایی استفاده از جادوها، بلکه در خرد، اراده و تعادل درونی است.
پس از مسابقات، الفریا با دیدگاه جدیدی از زندگی و اهدافش به دانشگاه بازگشت. او برای چالش ها و ماجراهای جدید آماده بود و همراه با دوستان و مربیان خود، سفر خود را به سوی کمال جادویی و کشف خود ادامه داد.
با گذشت زمان، Elleferia نه تنها یک شعبده باز محترم، بلکه نمادی از الهام بخش برای دیگر دانشجویان در دانشگاه شد. داستان موفقیت او افسانه ای شد، با بسیاری از علاقه مندان به پیروی از آن.
او به طور فعال در زندگی دانشگاهی درگیر شد، کمک به دانش آموزان جدید به مطالعات خود را با دادن کلاس های کارشناسی ارشد و به اشتراک گذاری دانش و تجربه خود را وفق دهند. مهربانی، خرد و قدرت او الهام بخش همه در اطراف او بود و نام او مترادف با موفقیت و موفقیت بود.
با این حال، با وجود دستاوردهای او، Elleferia روح فروتن و دلسوز باقی مانده است. او هرگز ریشه های خود را فراموش نکرد و همیشه به آرمان ها و ارزش هایش پایبند بود.
در پایان آموزش او، Elleferia برای شرکت در شورای جادوگران، بالاترین نهاد حاکم بر جامعه جادویی دعوت شد. خرد و تجربه او توسط همه به رسمیت شناخته شد، و او یکی از اعضای با نفوذ شورا شد، کمک به توسعه و رفاه جهان جادویی.
سالها بعد، همانطور که الفریا سفر خود را به یاد می آورد، متوجه شد که زندگی او پر از ماجراجویی، آزمایش و پیروزی است. او جایگاه خود را در دنیای جادو پیدا کرد و تأثیر باورنکردنی بر محیط اطراف خود گذاشت.
و اگرچه داستان او تازه شروع شده بود، الفریا می دانست که چالش ها و دستاوردهای بیشتری پیش رو دارد. اما با اعتماد به نفس، عشق به سحر و جادو و حمایت از عزیزان، او برای هر چالشی که آینده او را به ارمغان می آورد آماده بود.