ناپدید شدن هالی
صبح یک روز گرم تابستانی بود که هیلی از خواب بیدار شد و دید نوری مستقیم روی تختش افتاده است. او فکر کرد هالی، خواهر او، در حال حاضر بلند شد و رفت و به خواب ادامه داد. اما پس از مدتی، او صدای آب از حمام و صدای کتری را شنید و تنها پس از آن متوجه شد که هالی واقعا ترک کرده است. در آشپزخانه، هیلی یادداشتی از هالی پیدا کرد که رفتار او را در غیاب او خواسته بود. هیلی بدون توجه به این موضوع، یادداشت را در سطل زباله انداخت و به کار خود ادامه داد.او احساس تنهایی کرد و کمی ترسید، اما تصمیم گرفت خودش را سرگرم کند و تلویزیون تماشا کند. هیچ چیز جالبی در صفحه نمایش وجود نداشت، بنابراین او کانال موسیقی را روشن کرد و برای تمیز کردن تنظیم کرد. ناگهان کسی زنگ در را زد. هیلی فریاد زد تا هالی باز کند، اما در پاسخ فقط سکوت بود. وقتی در را باز کرد، غریبهها جلویش ایستاده بودند و میخواستند به او اجازه ورود بدهند. در لحظه اول، او خندید، فکر کرد این شوخی هالی بود، اما وقتی غریبه ها شروع به ضربه زدن به درب کردند، او ترسید.
ترس و وحشت هیلی را در بر گرفت وقتی که صدای عجیبی از پشت در شنید. او یادداشت هالی را به یاد آورد و ناگهان متوجه شد که چیزی جدی اتفاق افتاده است. غریبه ها همچنان خواستار اجازه دادن به آنها بودند و زمانی که هیلی در نهایت سعی کرد با والدینش تماس بگیرد، تلفنش را پیدا کرد. وحشت زده و ناامید، او روی زمین نشست و تنها در آن زمان بود که خواهرش را دید که در گوشه اتاق ایستاده بود.
خواهر چیزی غیرقابل درک به او گفت و هیلی احساس کرد که چیزی اشتباه است. ترسیده بود و نمیدانست چه کار کند. ناگهان غریبهها وارد اتاق شدند و هیلی مجبور شد با آنها برود. ضربه شدیدی به پشتش خورد و بیهوش شد.
وقتی هیلی اومد، اون بسته و بیحرکت بود او متوجه شد که در وضعیت خطرناکی قرار دارد و تنها کاری که می تواند انجام دهد تلاش برای زنده ماندن است. او یادداشت هالی را به یاد آورد و متوجه شد که آخرین کلمات خواهرش یک کلمه احتیاط است. حالا او مجبور بود برای زندگی خود مبارزه کند تا زمانی که کمک و نجات آمد.
در یک لحظه از ناامیدی و ترس، هیلی متوجه شد که تنها شانس او این است که او را خنک نگه دارد و راهی برای خروج از این وضعیت وحشتناک پیدا کند. او مشتهایش را محکم گره کرد و هر لحظه خود را خیس میکرد و تصمیم گرفت که متمرکز و هوشیار بماند.
در ابتدا، او توانست دستانش را آزاد کند، پشت یک سایه پنهان شده و با دقت گوش دادن به خش خش و قدم زدن در اطراف. علیرغم ترسی که قلبش را به تپش انداخته بود، تمام توانش را جمع کرد تا وضعیت را ارزیابی کند و راهی برای خروج پیدا کند.
با توجه به احتیاط خواهرانه، هیلی تصمیم گرفت با دقت و منطقی رفتار کند. او سعی کرد اطلاعاتی را که می تواند در این وضعیت به او کمک کند، به یاد بیاورد. با یادآوری آنچه درباره خیانت و فتنه شنیده بود، متوجه شد که نمی تواند به کسی جز خودش اعتماد کند.
هر دقیقه تنش بیشتر میشد، اما هیلی تسلیم نشد. او به دنبال راه هایی برای آزاد کردن خود، غرق شدن در هر صدا و هر جنبش، امیدوار بود نقطه ضعف در دفاع از اسیرکنندگان خود را پیدا کند. هر لحظه ارزشمند بود، هر فرصتی برای نجات آخرین امیدش بود.
سرانجام، وقتی شب فرا رسید و صدای پای غریبهها را شنید که میرفتند، هیلی به رستگاری امیدوار شد. او توانست خودش را آزاد کند و درخواست کمک کند. با وجود تجربیات وحشتناک و تروما، او زنده ماند. اما خاطره آنچه اتفاق افتاده است برای همیشه با او باقی خواهد ماند و به او یادآوری می کند که چگونه توانست بر ترس خود غلبه کند و از تاریک ترین لحظات خود زنده بماند.
29.04.2024
نظرات
هیچ نظری وجود ندارد.
ثبت نظر
قلبها را تسخیر میکند
قیمت: 4.02 USD

به جلو نگاه کن یک مسیر قابل اعتماد برای رسیدن به زندگی مطلوب مایکل گایات، دانیل گارکوی
قیمت: 11.30 USD

کتاب تحقیقات بزرگ فرشتگان ناوارو
قیمت: 4.14 USD

کتاب گاو Purpurov چگونه برای ایجاد یک محصول فراموش نشدنی ست Goding
قیمت: 6.28 USD

کتاب شوچنکو کوبازار. مجموعه کامل
قیمت: 8.79 USD

کتاب ماجراهای یک نابغه قسمت 1 گالینا و افیم شبچای (به زبان روسی)
قیمت: 2.99 USD

تعطیلات اروپا: نوت بوک تابستانی. من برای کلاس 1 مطالعه می کنم
بازیگران تئاتر و سینما

امیل هیرش

آدام شاپیرو

کانن اوبراین

کالین فارل

جیسون فلمینگ

مگ رایان
همچنین بخوانید